در ایران امروز ، " دین " شده اسباب فریب و دزدی و ریا
________
مشکلات ساختاری در< رژیم آخوندی > ایران محصول بی‌تدبیری، بی‌برنامگی، ناکارآمدی و فساد گسترده کسانی است که زاینده این < رژیم > و زائیده آن هستند.


۰۹ دی ۱۳۹۲

شاه كه بي سر و صدا همه ي سران دنيا را به هنگام تبعيد شان ياري كرده بود هيچ كس را نيافت كه خودش را بپذيرد

284
برگي از تاريخ معاصر ايران .
شاه < فقید >  كه بي سر و صدا همه سران دنيا را به هنگام تبعيد ياري كرده بود هيچ كس را نيافت كه خودش رابپذيرد!!.
به چشم آنان . محمدرضا پهلوي شاهي بود كه سرنگون شده . در تبعيد بود و سر بار آنان !.
هنگامي كه به مراكش رسيد به او گفته شده بود كه فقط چند روز ميتواند آنجا بماند و حالا راه خروج را به او نشان ميدادند . ولي به كجا ميتوانست برود ؟.

خاندان سلطنتي ايران دچار همان نا ملايمات و آماج همان پست فطرتي هائي شدند كه (نيكولاي دوم) و خانواده اش پس ازكناره گيري تزار با آن روبرو شدند .
 حتي اقوام نزديك انگليسي و دانماركي تزار و متحدين مورد علاقه اش فرانسوي ها حق پناهندگي را از او دريغ كردند . شاه كه بي سر و صدا همه ي سران دنيا را به هنگام تبعيد شان ياري كرده بود هيچ كس را نيافت كه خودش را بپذيرد .
شاه ميخواست اقامت خودش را در مراكش چند هفته اي بيشتر ادامه دهد اما ملك حسن دوم . در پشت ظاهري بسيار مودب بيش از پيش شتاب داشت كه او كشورش را ترك كند .....و مراكشي ها اين را به اطرافيان شاه مي فهماندند !.
اردشير زاهدي كه اصلان افشار مدتي او را ياري ميكرد شبكه ي روابط خود را در دنيا به كار انداخت تا راه حلي بيابد . همزمان اصلان افشار كه حال مادرش بد شده و درحال مرگ بود ناگزير شد برود و شاه يكي از نزديكان صديق خود را از دست داد.

كشور سوئيس عذر خواست !.
 پس از جريان { نوفل لوشاتو} شك نبود كه پاريس نيز درخواست پناهندگي شاه را رد ميكند و خيلي زود همين طور هم شد !..با آنكه شاه رويه ئي سرشار از دشمني سياست انگليس را نسبت به پدر خود ميدانست و مخالف رفتن به آن كشور بود از لندن پرسيدند و پاسخ منفي بود !.
 بعد دريافتم كه {مارگارت تاچر} رهبر حزب محافظه كار رسما قول داده بود كه اگر در انتخاباتي كه به زودي قرار بود انجام گيرد برنده شود با كمال ميل شاه و خاندان سلطنتي را پذيرا خواهد شد . ولي آن هم براي آينده بود و فقط يك احتــمال.
ريچارد پاركر سفير آمريكا در مراكش و يك مامور (سيا) و دان آگر معاون وزير بازرگاني {جانسون} نزد شاه آمدند و نگراني هاي مراكش را از به درازا كشيدن اقامتش در آن كشور به (عرض) او رساندند و از نگراني دولت متبوع شان براي يافتن يك محل اقامت با ثبات (!) براي شاه سخن گفتند . البته هيچ پيشنهاد قابل پذيرشي نداشتند.
آمريكائيان {پاراگوئه} را پيشنهاد كردند كه شاه قاطعانه رد كرد... سپس آفريقاي جنوبي را مطرح ساختند كه دوست ايران بود و آمادگي آنرا داشت كه به شايستگي پذيراي شاه شود - شاه ترديد كرد. نميخواست به كشور {آپارتايد} برود . زيرا دشمنان همين امر را عليه او مورد استفاده قرار ميدادند . همچنين آفريقاي جنوبي خاطرات ناگواري را برايش زنده ميكرد - چون انگليسي ها پدرش را به آن كشور فرستادند و او در همان جا در گذشت . البته صريحا به اين پيشنهاد نه نگفت.


 * آخرين روزها . نهاوندي