در ایران امروز ، " دین " شده اسباب فریب و دزدی و ریا
________
مشکلات ساختاری در< رژیم آخوندی > ایران محصول بی‌تدبیری، بی‌برنامگی، ناکارآمدی و فساد گسترده کسانی است که زاینده این < رژیم > و زائیده آن هستند.


۱۲ آبان ۱۳۹۲

آزاد انديش را ميتوان به زور ( ساكت) كرد- اما هيچوقت، هيچكس نتوانسته است او را (خفه) كند.

یادداشت " شصت و هشتم " - ۱۳ خرداد ۱۳۸۲

جوانهاي بيست و سي ساله، حتما شنيده اند كه در دوران پادشاهي ايران، روزنامه ها تحت مراقبت دولتيان قرار داشت و به عبارتي، مطالب وموضوعاتي را
كه مي نوشتند حتما ميبايست از فيلتر مقامات اطلاعاتي و امنيتي بگذرد.
در حكومت سابق، اگر چه مملكت در مجموع از يك رفاه قابل قبول برخوردار بود- و اگر چه ايران وايراني در سطح بين الملل، به آبرو و اعتبار درخوري
رسيده بود- اما نويسندگان و روزنامه نگاران كمتر جرات انتقاد و بخصوص ابراز نظرات خودشان را داشتند.

همين نويسندگان و همين روزنامه نگاران، هنگامي كه به روز هاي بهمن 1357 رسيدند و تصور كردند كه نوبت (فرمان) نويسي گذشته است- آنچنان به وجد
آمدند كه خبر خروج شاه فقيد از كشور را با اين عبارت تيتر زدند ((‌ شاه رفت!)). و صباحي بعد مرگش را نيز با اين كلمات خبر دادند (( شاه مرد!!)). 

اما..... ديري نپائيد كه غول سانسور، اين بار بشكل مرگ بارش، دوباره بجان روزنامه ها و نويسندگان آن افتاد.
روزنامه هائي كه در زمان شاه نام او را (‌اعليحضرت همايون شاهنشاه آريا مهر) چاپ و منتشرميكردند- بمحض خروج او ، به نوحه سرائي براي شخص ديگري
پرداختند و ورود ( مسيح دوم!!) را به مملكت به اطلاع ملت، خير، بلكه امت، رساندند!!.

و باز همين روزنامه ها و همين نويسندگان، موقعي كه ( مسيح دوم!) از دنيا رفت، با تيتر بزرگتر نوشتند كه ( روح او به ملكوت اعلي پيوست) !.
باين ترتيب همچنان (فرمان نويسي) ، منتهي اين بار بشكل بسيار وحشت آوري بر رسانه ها چنگ انداخت و دراين سالها همه از كم و كيف وضعيت آنها با خبريم
و مي بينيم و ميدانيم كه حكومت، چه برسر آنها كه حتي ميخواستند (ناله)اي بكنند- آورد. توقيف (فله)اي روزنامه ها را بياد داريد و از بگير و ببند هاي كذائي آن
و دستگيري و شكنجه و كشتار روزنامه نويسان با خبريد.
هم آنها و هم اينها، به حكم استبداد و سركوبي كه خمير مايه سياست و حكومتشان بود، روزنامه و نويسنده را بضرب زور و تهديد ساكت كردند و نگذاشتند تا ايراني
طعم و مزه تضارب آراء و گوناگوني اعتقادات و سليقه هاي شخصي و گروهي را كه بخشي از فراورده آزادي و (دموكراسي) است، بچشد و همانند بسياري از
مردم دنيا و كشور هاي مترقي و متمدن، بجاي ( فرمان) گرفتن و فرمان نوشتن، آزاد بينديشد و آزادانه به تكاثر مطالب و موضوعاتي بپردازند كه براي ارتقاء سطح
بينش و دانش مردم و بر طرف شدن بسياري از معضلات و مشكلات و گرفتاري هاي اجتماعي ، كه يك ضرورت غير قابل انكار بوده است، برسد.

حاكمان مستبد و آنها كه بر (خر) مراد سوارند- هيچوقت نمي توانند اين واقعيت را درك كنند كه جامعه گوش به فرمان، ناچار به فرمانبري است . اما همين كه
نوبت به تغيير اوضاع برسد- سيلي از نا فرماني ها براه ميافتد و بنيان زور و اختناق و سانسور را از بيخ مي كند و در فرداي موقعيت ها، از آزادي انديشه فرمان
ميگيرد. 


چه خوب بود تا آنها كه امروز (خليفه وار) حكم ميرانند و ايران را همانند چادر نشينان قرون پيش تصور ميكنند و عليرغم باور خود- مردم را وادار و ناچاربه
(فرمانبري) ميكنند - لحظه اي بخود آيند و (اگرچه) دير شده است ، كاري كنند تا در تولد دوباره آزادي انديشه كه بدون ترديد دير نيست- روزنامه ها خبر رفتن ويا
مرگ شان را با عزت و احترام بنويسند و بجاي او(مرد) ، از واژه هاي محترمانه تري استفاده كنند.