165- شنبه ۲۹ فروردین ۱۳۸۳
درد دل يك جوان ايراني
در سيستم حكومت ناب محمدي بزرگ شده ام!!
آيا اين است آزادی؟ . ۲۷ سال دارم.در سيستم جمهوری! نابِ محمدی بزرگ شده ام.مدرسه رفته ام .در سنين ۸-۹ سالگی در دبستان معلم دينی از من پرسيد پدر و مادرت در خانه نماز ميخوانند؟ روزه ميگيرند؟....در راهنمايی از معلم دينی ( پاسدار شبه نظامی) بسيار کتک خوردم. خاطرات کشتن سربازهای عراقی به وسيله سر نيزه را از معلمِ تربيتی مدرسه بسيار شنيده ام.
از ناظم جبهه رفته خود بسيار کتک خوردم.....در دبيرستان به علت اصرار در پوشيدن شلوارِ جين هفته ها از رفتن به سر کلاس درس محروم شده ام......در دبيرستان به علت مصرف ژله مو نمرهِ انضباط ام ۱۴ شد ....در پارکِ محله خود در سن ۱۸ سالگی به علت پوشيدن لباس مارک دار باز داشت شدم......و در کلانتری کتک خوردم و تعهد دادم.!.
به جرم گناه عشق ورزی رشوه ها دادم.در خيابان ولی عصر به جرم پوشيدن آستين کوتاه در ملاء عام دستانم با اسپری رنگ شد. . ... راستی، ما چقدر با مردمِ دنيا فرق داريم چه بيچاره هستيم جوانی ما سوخت جزغاله شد. و حالا می فهميم که با ما مثل انسان رفتار نشده و نمی شود . حالا معده ها خالی تر ميشوند و مردم گرسنه تر. افسوس و صد افسوس که ديگر از ما گذشت.
__________________________
جوانان ايران زمين، نجيب ترين و قانع ترين افراد هستند... اينها با كمترين شرايط زندگي سازگاري ميكنند و مناعت و صبوري شان از اندازه فرا تر رفته است...
ببينيد ... اين جوان درد دل و گله اش چيست ؟ از تاراج ثروت ملت نگفته .. از وحشت فقر و فساد و اعتياد ، سخني بميان نياورده ، از بلاي بيكاري و سقوط جمعي نسل جوان در پذيرش خطا هاي (ناچاري) هيچ نگفته است ... او ميخواسته هنگام درس خواندن و به وقت راه رفتن در كوچه و بازار ، تحقير نشود و ازيك مشت اوباش عقده اي ، تو سري نخورد......
اين بي خردان ، اين فريب كاران ، و اين عقب مانده هاي ذهني و فكري ، (كمترين) ها را نيز از جوانان ما دريغ كردند و همچنان تخم كينه و نفرت در دلها كاشته اند....
درد دل يك جوان ايراني
در سيستم حكومت ناب محمدي بزرگ شده ام!!
آيا اين است آزادی؟ . ۲۷ سال دارم.در سيستم جمهوری! نابِ محمدی بزرگ شده ام.مدرسه رفته ام .در سنين ۸-۹ سالگی در دبستان معلم دينی از من پرسيد پدر و مادرت در خانه نماز ميخوانند؟ روزه ميگيرند؟....در راهنمايی از معلم دينی ( پاسدار شبه نظامی) بسيار کتک خوردم. خاطرات کشتن سربازهای عراقی به وسيله سر نيزه را از معلمِ تربيتی مدرسه بسيار شنيده ام.
از ناظم جبهه رفته خود بسيار کتک خوردم.....در دبيرستان به علت اصرار در پوشيدن شلوارِ جين هفته ها از رفتن به سر کلاس درس محروم شده ام......در دبيرستان به علت مصرف ژله مو نمرهِ انضباط ام ۱۴ شد ....در پارکِ محله خود در سن ۱۸ سالگی به علت پوشيدن لباس مارک دار باز داشت شدم......و در کلانتری کتک خوردم و تعهد دادم.!.
به جرم گناه عشق ورزی رشوه ها دادم.در خيابان ولی عصر به جرم پوشيدن آستين کوتاه در ملاء عام دستانم با اسپری رنگ شد. . ... راستی، ما چقدر با مردمِ دنيا فرق داريم چه بيچاره هستيم جوانی ما سوخت جزغاله شد. و حالا می فهميم که با ما مثل انسان رفتار نشده و نمی شود . حالا معده ها خالی تر ميشوند و مردم گرسنه تر. افسوس و صد افسوس که ديگر از ما گذشت.
__________________________
جوانان ايران زمين، نجيب ترين و قانع ترين افراد هستند... اينها با كمترين شرايط زندگي سازگاري ميكنند و مناعت و صبوري شان از اندازه فرا تر رفته است...
ببينيد ... اين جوان درد دل و گله اش چيست ؟ از تاراج ثروت ملت نگفته .. از وحشت فقر و فساد و اعتياد ، سخني بميان نياورده ، از بلاي بيكاري و سقوط جمعي نسل جوان در پذيرش خطا هاي (ناچاري) هيچ نگفته است ... او ميخواسته هنگام درس خواندن و به وقت راه رفتن در كوچه و بازار ، تحقير نشود و ازيك مشت اوباش عقده اي ، تو سري نخورد......
اين بي خردان ، اين فريب كاران ، و اين عقب مانده هاي ذهني و فكري ، (كمترين) ها را نيز از جوانان ما دريغ كردند و همچنان تخم كينه و نفرت در دلها كاشته اند....