یادداشت " پنجاه و ششم " - ۵ اردیبهشت ۱۳۸۲
ميگفت: در آنروزها كه ما به معممين احترام ميگذاشتيم و آنها را مردان خدا تصور ميكرديم بسياري از واقعيات در پس پرده ابهام از منظر حتي تصور
هم پنهان بود. بعد ها كه با شعار هاي بظاهر آبدار آنها روبرو شديم و آدرس (قدس را از راه كربلا!) برايمان ترسيم كردند - رفته رفته دريافتيم كه به قول
خودشان- ما را بدجوري به بازي گرفته اند.
( اقتصادي كه مال خر) عنوان ميشد !! و صف هاي بلند بالاي مايحتاج (كوپني) كه بچشم ميخورد- خيلي ها را
بخود آورد و دريافتند كه متاسفانه فريب خورده اند و سرشان كلاه رفته است.
(صدام) را عفلقي و كافر و مرتد معرفي ميكردند و باميد فتح كربلا- او را لعن و نفرين مينمودند.
چه ها نشنيديم و چه ها كه بر سرمان نيامد؟. چه روزها و شبها و هفته ها و ماه ها و سالهائي كه (فقط درجا) زديم و شعار شنيديم.
و..... تا به اينجا و به امروز رسيديم.
حالا اگر يكنفر پيدا شود و بپرسد پس اين قدسي كه وعده ميداديد چه شد و كربلائي كه براي رسيدن بآن از همه چيز خود گذشتيم (كو؟) حسابش با زندان و
اگر شد- اعدام است!.
صدام ديكتاتور عراق هم از آنطرف به مردم خود وعده ميداد!. چه وعده هائي؟. خطه خوزستان ما و خرمشهر خونين مان- عربي خوانده ميشد و درنقشه
هائي كه تهيه كرده بودند جزئي از خاك (عرب) به قلم خيال آمده بود!.
ديكتاتور از(بيخ عرب) عراق حتي ما را (مگس) ميخواند و از ايران و ايراني كه امضاي قرارداد (الجزيره) را با هيبت و قدرت برگردنش گذاشت اظهار
تنفر مينمود!.
چه ها نديديم و چه ها نشنيديم؟
همين يكي دوسال پيش بود كه فرزند صدام عفلقي به ايران دعوت شد و فرزند يكي از همين وعده دهنده ها- به ديدار اعوان كفر و كافر رفت!.
عجب روزگاري است؟ آدم بايد به كي و چي، اعتماد كند؟.
وقتي هدف هاي معين و مخفي! در بصره و بغداد، توسط آمريكا و انگليس بمباران ميشد و هنگامي كه مجسمه هاي اين چرثومه به زير ميافتاد، تلويزيون
معروف لاريجاني- يعني همان سيماي بد منظر آقايان- ناباورانه از صدام و دار و دسته اش حمايت ضمني ميكرد و سعي در تحريف واقعيات روز داشت.
و بعد كه سوراخ هاي موش ارزشي فراتر از كاخ هاي معروف (او) پيدا كرد و به قول (بعثي) ها (عزت) عراق!! از نظر ها پنهان شد ، ابعاد جنايات
اين آدم رو شد و ميخوانيم و مي بينيم كه چه حقارت و توهيني براي مردمي بوجود آورد كه درطول حكومت سركوبگرش ، خود نيز بر مردم مظلومش
اعمال كرده بود.
ميگويند هنگامي كه سربازان مهاجم به معروف ترين زندان اطراف پايتخت (بغداد) رفته بودند و از آن بازديد ميكردند بر پهنه ديوار بلند آن، اين شعار
بچشم ميخورد.(( بدون خورشيد ، زندگي وجود نخواهد داشت و بدون صدام هم، عزتي نخواهد بود))!!.
ديكتاتور ها و حكومت هاي سركوبگر و تمام خواه، اين گونه عمر ملتي را هدر ميدهند.
ميگفت: در آنروزها كه ما به معممين احترام ميگذاشتيم و آنها را مردان خدا تصور ميكرديم بسياري از واقعيات در پس پرده ابهام از منظر حتي تصور
هم پنهان بود. بعد ها كه با شعار هاي بظاهر آبدار آنها روبرو شديم و آدرس (قدس را از راه كربلا!) برايمان ترسيم كردند - رفته رفته دريافتيم كه به قول
خودشان- ما را بدجوري به بازي گرفته اند.
( اقتصادي كه مال خر) عنوان ميشد !! و صف هاي بلند بالاي مايحتاج (كوپني) كه بچشم ميخورد- خيلي ها را
بخود آورد و دريافتند كه متاسفانه فريب خورده اند و سرشان كلاه رفته است.
(صدام) را عفلقي و كافر و مرتد معرفي ميكردند و باميد فتح كربلا- او را لعن و نفرين مينمودند.
چه ها نشنيديم و چه ها كه بر سرمان نيامد؟. چه روزها و شبها و هفته ها و ماه ها و سالهائي كه (فقط درجا) زديم و شعار شنيديم.
و..... تا به اينجا و به امروز رسيديم.
حالا اگر يكنفر پيدا شود و بپرسد پس اين قدسي كه وعده ميداديد چه شد و كربلائي كه براي رسيدن بآن از همه چيز خود گذشتيم (كو؟) حسابش با زندان و
اگر شد- اعدام است!.
صدام ديكتاتور عراق هم از آنطرف به مردم خود وعده ميداد!. چه وعده هائي؟. خطه خوزستان ما و خرمشهر خونين مان- عربي خوانده ميشد و درنقشه
هائي كه تهيه كرده بودند جزئي از خاك (عرب) به قلم خيال آمده بود!.
ديكتاتور از(بيخ عرب) عراق حتي ما را (مگس) ميخواند و از ايران و ايراني كه امضاي قرارداد (الجزيره) را با هيبت و قدرت برگردنش گذاشت اظهار
تنفر مينمود!.
چه ها نديديم و چه ها نشنيديم؟
همين يكي دوسال پيش بود كه فرزند صدام عفلقي به ايران دعوت شد و فرزند يكي از همين وعده دهنده ها- به ديدار اعوان كفر و كافر رفت!.
عجب روزگاري است؟ آدم بايد به كي و چي، اعتماد كند؟.
وقتي هدف هاي معين و مخفي! در بصره و بغداد، توسط آمريكا و انگليس بمباران ميشد و هنگامي كه مجسمه هاي اين چرثومه به زير ميافتاد، تلويزيون
معروف لاريجاني- يعني همان سيماي بد منظر آقايان- ناباورانه از صدام و دار و دسته اش حمايت ضمني ميكرد و سعي در تحريف واقعيات روز داشت.
و بعد كه سوراخ هاي موش ارزشي فراتر از كاخ هاي معروف (او) پيدا كرد و به قول (بعثي) ها (عزت) عراق!! از نظر ها پنهان شد ، ابعاد جنايات
اين آدم رو شد و ميخوانيم و مي بينيم كه چه حقارت و توهيني براي مردمي بوجود آورد كه درطول حكومت سركوبگرش ، خود نيز بر مردم مظلومش
اعمال كرده بود.
ميگويند هنگامي كه سربازان مهاجم به معروف ترين زندان اطراف پايتخت (بغداد) رفته بودند و از آن بازديد ميكردند بر پهنه ديوار بلند آن، اين شعار
بچشم ميخورد.(( بدون خورشيد ، زندگي وجود نخواهد داشت و بدون صدام هم، عزتي نخواهد بود))!!.
ديكتاتور ها و حكومت هاي سركوبگر و تمام خواه، اين گونه عمر ملتي را هدر ميدهند.