در ایران امروز ، " دین " شده اسباب فریب و دزدی و ریا
________
مشکلات ساختاری در< رژیم آخوندی > ایران محصول بی‌تدبیری، بی‌برنامگی، ناکارآمدی و فساد گسترده کسانی است که زاینده این < رژیم > و زائیده آن هستند.


۰۷ آبان ۱۳۹۲

عدد صفر موجود در كارنامه را به ضرب زور و هوچي گري و بگير و به بند، {20} بحساب نياوريم


یادداشت " چهل و چهارم " - یکشنبه ۱۷ شهریور ۱۳۸۱ 


ناسزا گوئي، با انتقاد، و دادن دشنام، با تشريح خطا ها و تنقيد از يك {سيستم} كه پايه هاي اوليه آن بر محيط وهم و خيال، گذاشته
شده است، تفاوت بسيار دارد.
ايراني هستيم و سرزمين آباء و اجدادي مان را بايد دوست داشته باشيم و به هويت و شناسنامه مان، افتخار كنيم.
ضعف ها را كه رفته رفته به زخم چركين بدل شده است و تن مجروحي را كه با نرسيدن دكتر و دارو- بمرگ رسيده است، بشناسيم
و دريابيم وبي آنكه خودمان را در لابلاي منافع شخصي و جانبداري از انديشه هاي بي {اثر} بپوشانيم خطا ها را اقرار كنيم و ا زخود
سري ها عبرت بگيريم و كارنامه اعمال و رفتارمان را {بالاي غيرت!} نگاه تازه اي بكنيم و به عنوان يك انسان كه مدعي شعور وبينش
و ادراك هست، {اعداد صفر موجود در كارنامه را} به ضرب زور و هوچي گري و بگير و به بند، {20} بحساب نياوريم و همچنان
لجوجانه وسرسختانه، بيهودگي هائي را كه اصرار در انجام آن داشتيم و داريم، اعمال نكنيم و مروت و مردانگي معرفت، نشان
بدهيم.
اينكه بخواهيم همه را فاقد شعور و ادراك و نيز خالي از مهر و احساس ، ببينيم - بنظر منطقي نميآيد. آنان كه امروز نتيجه كارها
و اعمال و رفتار خودشان را در جاي جاي يك كشور و در ميان يك ملت بزرگ مي بينند- بهتر از هركس ديگري ميدانند كه دارند چه
ميكنند و چقدر مطلوب و منظور مردم هستند.
با ناسزا گوئي و بد وبيراه گفتن به فرد بخصوص و عدم رعايت عفت كلام، بنظر من دردي را دوا نمي كند- بايد از آنها كه ادعاي
اداره كشور و تعيين سرنوشت مردم را دارند در كمال صراحت پرسيد وجود و حضورشان، چقدر و تا چه اندازه توانسته است بيانگر
ادعا ها و شعار ها ئي باشد كه سالهاي سال است بر زبان ميآورند؟ و تا كجا توانسته اند ايده و اصرار خودشان را در دلها ي مشتاق
جا سازي كنند؟.
هيچ كس منكر سياست هاي رايج در عرصه حكومت ها و قدرت ها نيست، اما در عين حال هيچ آدم ساده اي هم نميتواند قبول كند
كه اين سياست رايج، بايستي همواره به آزار و به زيان مردمي باشد كه هيچوقت و هرگز تصور نمي كردند كه از چاله درآيند و به چاه
سرنگون شوند!.
بالاخره بعد از اين همه سال و درميان اين همه صاحب كار و قدرت، دونفر نيستند كه بتوانند عوامل تحت امر خودشان را باين حقيقت
وا دارند كه خدمت به مردم و خواسته هاي برحق آنها، كمترين وظيفه اي است كه درقانون براي هر صاحب قدرتي تعيين شده است؟!.