میدان تجریش؛ جایی که نبض پایتخت میتپد
تهران به بارانی قفل میشود و به برفی میخوابد. کسب روزی اما کاری به آب و هوا ندارد. شهر در جنب و جوش بازارها و خیابانها زنده میماند. سرپل تجریش و بازارچهاش؛ جایی است برای دیدن شور و شتاب زندگی یا تسلسل روزمرگی.
تهران به بارانی قفل میشود و به برفی میخوابد. کسب روزی اما کاری به آب و هوا ندارد. شهر در جنب و جوش بازارها و خیابانها زنده میماند. سرپل تجریش و بازارچهاش؛ جایی است برای دیدن شور و شتاب زندگی یا تسلسل روزمرگی.
جلوهای مینیاتوری از سبزی و میوه خشک شده و چینش ظریفی که گردشگران خارجی را به شگفتی میاندازد و یادآور نقشهای ریز قالی است.
جای پای تزئینی شعر نو و کلاسیک روی روسری، کت، تیشرت، بلوز، کلاه یا کوسن و رومیزی و آباژور... به تازگی لیف و کیسه حمام را هم به شعر مزین میکنند.
خدمات فرغون! « پدیده ای ملائی» ؛ شغلی جدید به ویژه برای نوجوانها در بازارچههاست. کمک به مشتریها برای حمل کیسههای سنگین تا اولین جایی که ماشین پیدا شود!.
بنشین بر لب جوی و گذر عمر ببین. فروش بلال در چله زمستان. مایه چنین کسبی یک سطل آب نمک، چند کیلو ذرت و یک منقل ذغال است. عزم را هم جیب تهی و دل خوش جزم میکند. لب جوی سرقفلی ندارد. چرا که نه؟.
خرید میوه و ترهبار تازه از زیر بازارچه تجریش با همهمه فروشندگانی که قیمت و کیفیت جنسشان را اعلام میکنند، صفای دیگری دارد.
میانگین کرایه حمل بستهها با فرغون: دو هزار تومان!!.