چند صحنه از تن فروشی زنان در خانه های تیمی در ایران < اسلامی >.
حتی اگر موشک اتمی! هم در <رژیم> اسلامی تولید شود، تا وقتی زیر بنای جامعه همین گزارش هائی است که می خوانید هیچ امنیتی نه برای <رژیم> و نه برای جامعه وجود ندارد.
حتی اگر موشک اتمی! هم در <رژیم> اسلامی تولید شود، تا وقتی زیر بنای جامعه همین گزارش هائی است که می خوانید هیچ امنیتی نه برای <رژیم> و نه برای جامعه وجود ندارد.
زنان مسن و پولدار مردان ورزیده و کاردان را با پول می خرند و به خانه می برند. این پول از کجا می آید؟ و شوهران سابق و یا فعلی این زنان کیستند؟ خانه های تیمی تن فروشی در سطح تهران و قطعا در خیلی از شهرهای بزرگ ایران رو به گسترش است.
تنها در شهری مانند کرج که جزو شهرهای بزرگ ایران هم نیست سارقین به 50 داروخانه دستبر زده اند.
مسافرکش های شخصی زنان را به خارج شهر می برند و با تهدید چاقو و شاید هم کلت هرچه طلا و زیورآلات و پول نقد دارند می گیرند.
روز روشن وسط شهر تهران اتومبیل حامل پول بانک را سارقین مسلح می برند و بعد از چند معلوم می شود حراست! بانک دستش در این سرقت بند بوده!.
سر ظهر با مسلسل کلاشنیکف وارد صرافی خیابان فردوسی می شوند و با شلیک هوائی و حتی زمینی و زخمی کردن صاحب صرافی پولها را می برند.
در مشهد به بهانه صیغه، مردان را می برند به صیغه خانه و روی آلت تناسلی آنها آب جوش می زیزند.
امام جمعه ها هنوز اندر خم جلوگیری از کنسرت خوانندگان و ناکارآمد نشان دادن وزارت ارشاد دولت هستند. درحالیکه جامعه اینست که می خوانید.
اول
از زنان خیابانی آمار دقیقی وجود ندارد. اما طبق تحقیقات «مردمسالاری» اکثر این زنان برای امرار معاش تن فروشی می کنند. بسیاری از آنها بعد از مدتی غرق در باتلاق مواد مخدر میشوند.
گسترش روزافزون خانههای تیمی در سطح شهر نشان میدهد که هر روز دختران جوان بیشتری جذب این بازار می شوند.
- دختر وسطی جلوتر از بقیه ایستاده، سیگاری دود می کند و دودش را با نظم خاصی از دهان بیرون میدهند.میگوید: "اسمم گلارا است. شیشه هم می کشم. به جای پول از مشتریها مواد میگیرد. دو ماه پیش ۲۰ ساله شدم. وقتی آدمیآرزوهایش تمام شود، دیگر هیچ چیز برایش مهم نیست."
همان لحظه تویوتا ( کم ری ) جلوی پایش میایستد و بعد از کمیچانه زدن سوار ماشین میشود. دختر دیگری که موهای بلند مشکی دارد و از زیر شالش نمایان است، میگوید: «سه روز است که کسی سوارم نکرده و کنار خیابانها خوابیدهام. من حتی پیشنهاد ۵ هزار تومان را هم میپذیرم. فقط جای خواب در این سرما میخواهم. از دست نامادریم فرار کردم و مدتی در خانهای تیمیزندگی میکردم. اما بهم تهمت دزدی زدند و از آنجا بیرونم انداختهاند. همیشه از اینکه سوار ماشینی شوم و بعد در یک خانه غریبه با چندین مرد روبرو شوم وحشت دارم.
سمیه گوشهای ایستاده و به حرفهای دختر مو مشکی گوش میدهد. بالاخره زیر لب میگوید: «دعا کن زودتر بمیریم.» بدون اینکه چیز دیگری بگوید در تاریکی شب گم میشود.
دوم
نمای برج که از نوع معماری یونانی است، هر چشمیرا به خود مجذوب میکند. این برج در یکی از مناطق شمال شهر تهران سر به سوی آسمان بلند کرده. لابی شیک و لاکچری خبر از گران قیمت بودن آپارتمانهای این برج میدهد.
اول
از زنان خیابانی آمار دقیقی وجود ندارد. اما طبق تحقیقات «مردمسالاری» اکثر این زنان برای امرار معاش تن فروشی می کنند. بسیاری از آنها بعد از مدتی غرق در باتلاق مواد مخدر میشوند.
گسترش روزافزون خانههای تیمی در سطح شهر نشان میدهد که هر روز دختران جوان بیشتری جذب این بازار می شوند.
- دختر وسطی جلوتر از بقیه ایستاده، سیگاری دود می کند و دودش را با نظم خاصی از دهان بیرون میدهند.میگوید: "اسمم گلارا است. شیشه هم می کشم. به جای پول از مشتریها مواد میگیرد. دو ماه پیش ۲۰ ساله شدم. وقتی آدمیآرزوهایش تمام شود، دیگر هیچ چیز برایش مهم نیست."
همان لحظه تویوتا ( کم ری ) جلوی پایش میایستد و بعد از کمیچانه زدن سوار ماشین میشود. دختر دیگری که موهای بلند مشکی دارد و از زیر شالش نمایان است، میگوید: «سه روز است که کسی سوارم نکرده و کنار خیابانها خوابیدهام. من حتی پیشنهاد ۵ هزار تومان را هم میپذیرم. فقط جای خواب در این سرما میخواهم. از دست نامادریم فرار کردم و مدتی در خانهای تیمیزندگی میکردم. اما بهم تهمت دزدی زدند و از آنجا بیرونم انداختهاند. همیشه از اینکه سوار ماشینی شوم و بعد در یک خانه غریبه با چندین مرد روبرو شوم وحشت دارم.
سمیه گوشهای ایستاده و به حرفهای دختر مو مشکی گوش میدهد. بالاخره زیر لب میگوید: «دعا کن زودتر بمیریم.» بدون اینکه چیز دیگری بگوید در تاریکی شب گم میشود.
دوم
نمای برج که از نوع معماری یونانی است، هر چشمیرا به خود مجذوب میکند. این برج در یکی از مناطق شمال شهر تهران سر به سوی آسمان بلند کرده. لابی شیک و لاکچری خبر از گران قیمت بودن آپارتمانهای این برج میدهد.
دختر قد بلند و بسیار زیبایی درب آپارتمان را باز میکند. با چشم میتوان حدس زد که متراژ آپارتمان حدود ۲۰۰ متر است.
جلوی در آپارتمان تابلوی "آتلیه عکاسی" نصب است. بعد از چند دقیقه زنی با موهای شرابی و آرایش ملایم وارد میشود. خانم هاشمی صاحب این خانه است و شغل رسمی او عکاسی است؛ اما در این آپارتمان کار عکاسی نمی شود.
خانمی که لیوان نیمه پر را هر چند دقیقه یکبار به لبهایش نزدیک می کند میگوید: «مادر من سالها دختران زیادی را تعلیم داده است و بعد از مرگش من این کار را انجام میدهم. البته من بسیار شیک عمل میکنم. اولین بار با خواهرم، با هم شروع کردیم. ما مردهای ثروتمندی را زیر نظر میگیریم و فقط با آنها کار میکنیم. دخترهائی که پیش ما کار می کنند امنیت دارند و پول خوبی هم در میآورند.»
مردی قوی هیکل وارد میشود و دختری را صدا میکند. بعد از خروج او دختر قد بلندی که خواهر آن خانمی است که مرد قوی هیکل صدایش کرد و با هم رفتند؛ سیگارش را روشن میکند و میگوید: «من از کارهای خواهرم خسته شدهام. سه سال است که ناراحتی اعصاب گرفتهام. خواهرم حتی از من هم برای پول درآوردن استفاده میکند.»
ابروهایش را که با مداد قهوهای پهن کرده به هم گره می زند و ادامه میدهد: «دوست دارم ازدواج کنم و از این خانه، و از دست خواهرم و دخترهایی که به اینجا میآیند راحت شوم. از اینکه مردان پیر و پولدار را تیغ بزنم، خسته شدهام. بیشتر، مردان متاهل مشتری من هستند.»
جلوی در آپارتمان تابلوی "آتلیه عکاسی" نصب است. بعد از چند دقیقه زنی با موهای شرابی و آرایش ملایم وارد میشود. خانم هاشمی صاحب این خانه است و شغل رسمی او عکاسی است؛ اما در این آپارتمان کار عکاسی نمی شود.
خانمی که لیوان نیمه پر را هر چند دقیقه یکبار به لبهایش نزدیک می کند میگوید: «مادر من سالها دختران زیادی را تعلیم داده است و بعد از مرگش من این کار را انجام میدهم. البته من بسیار شیک عمل میکنم. اولین بار با خواهرم، با هم شروع کردیم. ما مردهای ثروتمندی را زیر نظر میگیریم و فقط با آنها کار میکنیم. دخترهائی که پیش ما کار می کنند امنیت دارند و پول خوبی هم در میآورند.»
مردی قوی هیکل وارد میشود و دختری را صدا میکند. بعد از خروج او دختر قد بلندی که خواهر آن خانمی است که مرد قوی هیکل صدایش کرد و با هم رفتند؛ سیگارش را روشن میکند و میگوید: «من از کارهای خواهرم خسته شدهام. سه سال است که ناراحتی اعصاب گرفتهام. خواهرم حتی از من هم برای پول درآوردن استفاده میکند.»
ابروهایش را که با مداد قهوهای پهن کرده به هم گره می زند و ادامه میدهد: «دوست دارم ازدواج کنم و از این خانه، و از دست خواهرم و دخترهایی که به اینجا میآیند راحت شوم. از اینکه مردان پیر و پولدار را تیغ بزنم، خسته شدهام. بیشتر، مردان متاهل مشتری من هستند.»
* مشروح مفصل گزارش را میتوانید دراین آدرس pyknet.net دنبال کنید.
___________________________________________