243 - سه‌شنبه ۱۵ دی ۱۳۸۳
تجربه و تخصص بدرد نمي خورد - مهم دانستن احكام غسل ميت وجنابت است!!.
فکر نمی کردم باز هم ببينمش، اما ديدم!؛ پيرتر شده بود و موهای سرش سفيدتر، صورتش چروکيده تر بود و قيافه اش افسرده تر و خلاصه تغيير کرده بود.
با خودم گفتم حالا ديگه کار مورد علاقه اش را پيدا کرده و لابد زن هم گرفته، اما وقتی ازش پرسيدم گفت که هنوز دنبال کار می گرده.
4 سال آزگار است از شهرستان می آد تهران تا برای مصاحبه استخدام بره فلان شرکت و فلان سازمان دولتی يا خصوصی و هميشه هم تو مصاحبه ها و معاينه ها رد شده، چند باری بهش گفتم که لااقل برای مصاحبه ها بايد چند خطی از کتابهای توضيح المسائل و احکام را خونده باشی!.
هنوز نماز خواندن بلد نيست و اصلا نمی داند قنوت چيست و چطور بايد خواند،- 4 سال است فقط می رود و می آيد برای مصاحبه و هر بار هم ردش کردن.
آخرين باری که ديدم و صحبت کرديم از دختر مورد علاقه اش می گفت... چشماش درشته اين هوا،وقتی نگاش می کنی انگار آسمون و ستاره ها را تو چشماش می بينی، نمی دونی چه قد و بالايي داره... بهش قول دادم بيارمش تهران...منتظره تا مژده استخدامم را براش ببرم...پول و پله که جمع کنم حتما می گيرمش، منتظرمه.. می دونم منتظره يه روز در خونشون را بزنم و برم خواستگاريش.
اينها را با يه حالتی می گفت.يه چيزی بين اميد و نااميدی، يا شايد هم داشت تو روياهاش تصور می کرد.
آخرين باری که ديدمش پارسال بود.اين مدت طولانی که ازش خبر نداشتم با خودم گفتم لابد کار مورد علاقه اش را پيدا کرده و يا يه جا استخدام شده و لابد دختره را هم گرفته، اما ديروز باز ديدمش، هنوز باز دنبال کار می گشت.چند جا رفته بود و تو مصاحبه ها ردش کرده بودند، هم به خاطر اينکه چيزی از احکام سرش نمی شد و هم اين که می گفتند پير است و به درد کار کردن نمی خورد!.يه آدم تقريبا سي و پنج ساله يا شايد هم بيشتر و پيرتر، ديروز که با هم صحبت می کرديم ازش پرسيدم بالاخره ازدواج کردی؟، و اون باز شروع کرد از دختره و قد و بالاش تعريف کردن...نمی دونی چه چشمايي داره، قد و بالاش را که نگاه می کنم حظ می کنم،... می دونم منتظرمه !!.
از وبلاگ- دنياي يك ايراني
____________________________
ما را بوسيله مناديان (جهل) به تاريكي كشيده اند و تاريخ گذشته را كه انباشته از (سياه كاري هاي) دكانداران دين هست (چماق وار) بالاي سرمان گرفته اند تا مبادا بآنچه كه هويت و حق و توانائي هايمان هست برسيم.
برسیم بآنچه كه امروز ايرانيان برون مرز بعنوان شايسته ترين اقليت ها در جوامع پيشرفته معروف و مشهورند.
تجربه و تخصص بدرد نمي خورد - مهم دانستن احكام غسل ميت وجنابت است!!.
فکر نمی کردم باز هم ببينمش، اما ديدم!؛ پيرتر شده بود و موهای سرش سفيدتر، صورتش چروکيده تر بود و قيافه اش افسرده تر و خلاصه تغيير کرده بود.
با خودم گفتم حالا ديگه کار مورد علاقه اش را پيدا کرده و لابد زن هم گرفته، اما وقتی ازش پرسيدم گفت که هنوز دنبال کار می گرده.
4 سال آزگار است از شهرستان می آد تهران تا برای مصاحبه استخدام بره فلان شرکت و فلان سازمان دولتی يا خصوصی و هميشه هم تو مصاحبه ها و معاينه ها رد شده، چند باری بهش گفتم که لااقل برای مصاحبه ها بايد چند خطی از کتابهای توضيح المسائل و احکام را خونده باشی!.
آخرين باری که ديدم و صحبت کرديم از دختر مورد علاقه اش می گفت... چشماش درشته اين هوا،وقتی نگاش می کنی انگار آسمون و ستاره ها را تو چشماش می بينی، نمی دونی چه قد و بالايي داره... بهش قول دادم بيارمش تهران...منتظره تا مژده استخدامم را براش ببرم...پول و پله که جمع کنم حتما می گيرمش، منتظرمه.. می دونم منتظره يه روز در خونشون را بزنم و برم خواستگاريش.
اينها را با يه حالتی می گفت.يه چيزی بين اميد و نااميدی، يا شايد هم داشت تو روياهاش تصور می کرد.
از وبلاگ- دنياي يك ايراني
____________________________
ما را بوسيله مناديان (جهل) به تاريكي كشيده اند و تاريخ گذشته را كه انباشته از (سياه كاري هاي) دكانداران دين هست (چماق وار) بالاي سرمان گرفته اند تا مبادا بآنچه كه هويت و حق و توانائي هايمان هست برسيم.
برسیم بآنچه كه امروز ايرانيان برون مرز بعنوان شايسته ترين اقليت ها در جوامع پيشرفته معروف و مشهورند.