196-چهارشنبه ۱۱ شهریور ۱۳۸۳
خبرنگار ظاهرا مستقلي در يك جلسه مطبوعاتي در تهران < جرات کرده و گفته> است:
ما بر گشته ايم به (صد سال) قبل .
و من ميگويم :
نخير آقا . بر گشته ايم به دویست سال پيش؟!
روزنامه جمهوري(!) اسلامي كه حكايتش بر همگان روشن هست. اخيرا براي دوهزارمين بار پا توي كفش (زنان) كرده است و قصه پر غصه (لچك) و روسري را كه علامت مشخصه حجاب . يعني عفت و سلامت!! ميداند. تكرار كرده و نوشته است :
"" خيابانهاي تهران و شهر هاي بزرگ كشور اكنون به محل جولان زنان و دختران آلوده اي تبديل شده است كه غارتگران (دين و غيرت!) هستند......""
ميگويند در بحبوحه جنگ با قشون روس ( عهد قاجار) وقتي عباس ميرزا نايب السلطنه احساس كرد كه عمده قواي تحت فرمان خود را از دست داده است واگر قواي كمكي نرسد مقاومتش در هم خواهد شكست. با عجله نامه اي حاكي از وخامت اوضاع براي پدرش (پادشاه) نوشت وآنرا به برادرش حسن علي ميرزا شجاع السلطنه( ششمين پسر از شصت پسر فتحعلي شاه) سپرد و سفارش كرد كه سريعا به تهران برساند...
شجاع السلطنه فاصله تبريز - تهران را سه روزه با اسب طي كرد و تنگ غروب به تهران رسيد و بي آن كه لباس خود را عوض كند نظر به اهميت و فوريت امر. با همان لباس و سر و روي گرد آلود به قصر سلطنتي رفت و اجازه شرفيابي خواست....
در آن زمان مرسوم نبود كه وقت شرفيابي كلاه از سر بر گيرند( اين رسم و اين عادت تا همين اواخر در بيشتر دهات و روستا هاي دور و نزديك وطن مان در ميان روستائيان ساده دل و زحمت كش - مرسوم بود - به شكلي كه به محض بيدار شدن و بيرون آمدن از خانه. حتما بايد كلاه نمدي شان بر سرشان باشد)..باري. كسي كه نزد شاه ميرفت مي بايستي گوش هايش حتما زير كلاه پنهان باشد!!.
شاه پس از خواندن نامه (عباس ميرزا) به فكر فرو رفت و چون سر بر داشت متوجه شد گوشهاي شجاع السلطنه از زير كلاه بيرون افتاده است.. آنگاه . با عصبانيت فرياد زد مگر تو ابله نميداني كه وقتي حضور (ما) هستي. بايد گوش هايت زير كلاه پوشيده باشد؟.... شجاع السلطنه گوش ها را فورا زير كلاه برد و تعظيم دوباره اي كرد و گفت:
فربان ! اما با رفتن گوش هاي من به زير كلاه. عباس ميرزا و لشكريانش از چنگ دشمن نجات پيدا نمي كنند !....""
اكنون (خاقان!) زمان و يا (خاقان هاي ريز و درشت حاضر در عبا و عمامه) خاطر مبارك شان! .نگران بيرون افتادن تار موي نسوان از زير لچك و روسري و (مقنعه) و بر باد رفتن (( غيرت مردانه و عصمت زنانه)) در ام القراي اسلام است!!.
خبرنگار ظاهرا مستقلي در يك جلسه مطبوعاتي در تهران < جرات کرده و گفته> است:
ما بر گشته ايم به (صد سال) قبل .
و من ميگويم :
نخير آقا . بر گشته ايم به دویست سال پيش؟!
روزنامه جمهوري(!) اسلامي كه حكايتش بر همگان روشن هست. اخيرا براي دوهزارمين بار پا توي كفش (زنان) كرده است و قصه پر غصه (لچك) و روسري را كه علامت مشخصه حجاب . يعني عفت و سلامت!! ميداند. تكرار كرده و نوشته است :
"" خيابانهاي تهران و شهر هاي بزرگ كشور اكنون به محل جولان زنان و دختران آلوده اي تبديل شده است كه غارتگران (دين و غيرت!) هستند......""
ميگويند در بحبوحه جنگ با قشون روس ( عهد قاجار) وقتي عباس ميرزا نايب السلطنه احساس كرد كه عمده قواي تحت فرمان خود را از دست داده است واگر قواي كمكي نرسد مقاومتش در هم خواهد شكست. با عجله نامه اي حاكي از وخامت اوضاع براي پدرش (پادشاه) نوشت وآنرا به برادرش حسن علي ميرزا شجاع السلطنه( ششمين پسر از شصت پسر فتحعلي شاه) سپرد و سفارش كرد كه سريعا به تهران برساند...
شجاع السلطنه فاصله تبريز - تهران را سه روزه با اسب طي كرد و تنگ غروب به تهران رسيد و بي آن كه لباس خود را عوض كند نظر به اهميت و فوريت امر. با همان لباس و سر و روي گرد آلود به قصر سلطنتي رفت و اجازه شرفيابي خواست....
در آن زمان مرسوم نبود كه وقت شرفيابي كلاه از سر بر گيرند( اين رسم و اين عادت تا همين اواخر در بيشتر دهات و روستا هاي دور و نزديك وطن مان در ميان روستائيان ساده دل و زحمت كش - مرسوم بود - به شكلي كه به محض بيدار شدن و بيرون آمدن از خانه. حتما بايد كلاه نمدي شان بر سرشان باشد)..باري. كسي كه نزد شاه ميرفت مي بايستي گوش هايش حتما زير كلاه پنهان باشد!!.
شاه پس از خواندن نامه (عباس ميرزا) به فكر فرو رفت و چون سر بر داشت متوجه شد گوشهاي شجاع السلطنه از زير كلاه بيرون افتاده است.. آنگاه . با عصبانيت فرياد زد مگر تو ابله نميداني كه وقتي حضور (ما) هستي. بايد گوش هايت زير كلاه پوشيده باشد؟.... شجاع السلطنه گوش ها را فورا زير كلاه برد و تعظيم دوباره اي كرد و گفت:
فربان ! اما با رفتن گوش هاي من به زير كلاه. عباس ميرزا و لشكريانش از چنگ دشمن نجات پيدا نمي كنند !....""
اكنون (خاقان!) زمان و يا (خاقان هاي ريز و درشت حاضر در عبا و عمامه) خاطر مبارك شان! .نگران بيرون افتادن تار موي نسوان از زير لچك و روسري و (مقنعه) و بر باد رفتن (( غيرت مردانه و عصمت زنانه)) در ام القراي اسلام است!!.